دلنوشته
یک زمانی آتیش بودم برات که هم گرم میشدی با من و هم روشنایی بودم برات . ولی تو بجای اینکه منو روشن نگه داری بادستای خودت منو خاموش کردی. دیگه آتیش زیر خاکستر هم خاموش شده . باد همه خاکسترهارو برده . فقط یک لکه سیاه بجا مونده و هیچی دیگه نیست.
نوشته شده در یکشنبه 95/5/31ساعت
7:31 عصر توسط shaghayeghgh نظرات ( ) |
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت |